حمایت یهودیان آمریکایی از رژیم صهیونیستی پس از هولوکاست
تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۴۲۶۹۲
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: برخلاف تصویرسازی رسانههای غربی- صهیونیستی از ساختار دموکراتیک رژیم اسرائیل، جامعه این رژیم با گردآوری یهودیان در قالب موجهای مهاجرتی (اسکان اشغالگرانه) بهویژه طی چهار دهه اول آن از اقصی نقاط جهان به فلسطین اشغالی، بهشکل امروزی در آمده است. جامعه اسرائیل از گروههای قومی و مذهبی متعددی شامل اشکنازی های سکولار، یهودیان صهیونیستِ مذهبی، یهودیان مذهبی سفاردیم، یهودیان مذهبیِ اشکنازی، مهاجران یهودیِ روستبار، مهاجران یهودیِ فلاشا و فلسطینیهای ساکن اراضی اشغالی ۱۹۴۸ تشکیل شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این جامعه، صهیونیستهای سکولار و مذهبی بیشترین بهرههای اجتماعی- سیاسی و در مقابل، فلسطینیهای اراضی اشغالی ۱۹۴۸ و یهودیان فلاشا، پایینترین امتیازات سیاسی- اجتماعی را دارند. ناکامی در ادغام یا همسانسازی گروههای متناقض و بعضاً متضاد از نظر فرهنگی و قومی- نژادی علیرغم گذشت هفت دهه، نشانگر شکست ایده کوره مذاب و ارتباطات میان فرهنگی در جامعه صهیونیستی است. درواقع، تعمیق گسلهای مذهبی و نژادی، چشمانداز زوال این رژیم را بیش از گذشته تشدید کرده است.
علی معروفی آرانی پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «شکاف مذهبی واختلافات فرقهای در راهبرد سیاسی رژیم صهیونیستی» که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته، اینموضوع را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید:
نظرسنجیهای افکار عمومی نشان میدهد که اسرائیلیها شکاف مذهبی داخلی را بسیار بحرانی و نزدیک میدانند. اکثر آنها معتقدند که این شکاف شدیدتر از شکاف بین اعراب و اسرائیل یا بین اسرائیلیها و فلسطینیها است.
با توجه به این رفتارها، اتفاقات بی سابقهای در روابط بین یهودیان در دو دهه اخیر رخ داده است. اولین مورد ظهور این شکاف مذهبی بین سالهای ۱۹۷۹ و ۱۹۸۳ «زیرزمینهای یهودی» بود، جایی که برای اولین بار، یهودیان مذهبی، قانون را در سرزمینهای تحت مدیریت به دست گرفتند. برخی از آنها حتی قصد داشتند مسجد گنبد صخره را منفجر کنند تا روند صلح کمپ دیوید را متوقف کنند.
چنین حادثهای برای کشاندن اسرائیل و جهان اسلام به یک جنگ بین مذهبی طراحی شده است. دومین رویداد، افراطی ترین، ترور نخست وزیر اسحاق رابین توسط یک یهودی مذهبی بود که دوباره برای متوقف کردن روند صلح طراحی شد. این اقدام به دنبال فرمان خاخامهای صهیونیست مبنی بر اینکه سربازان مذهبی باید از تخلیه شهرک نشینان خودداری کنند، در صورتی که روند صلح اسلو به چنین اقداماتی نیاز داشته باشد، انجام شد.
سوم، وقوع تظاهرات و تهدید علیه قضات دیوان عالی کشور است، تلاشهایی که حاکی از بی اعتمادی بسیاری از یهودیان مذهبی به نهادی است که نماینده قدرت هنجاری دولت است. این سه شاخص نشان دهنده شکاف عمیق مذهبی-سکولار در اسرائیل است.
چرا درگیری بین یهودیان مذهبی و سکولار در اسرائیل در این مقطع آغاز شد؟ از دیدگاه علوم سیاسی، باید به این سوالات بیاندیشیم که چرا رابطه نسبتاً پایدار کلیسا و دولت که از زمان پیدایش دولت یهود وجود داشت، فروپاشید. چرا ترتیب تقسیم قدرت، که اساس سیاست اسرائیل بود و در گذشته کار میکرد، ناگهان به پایان رسید؟ مشکل دوم در درک بحران این است که از منظر اجتماعی، بحران ذاتی نیست و در نتیجه اجتناب ناپذیر نیست. بر اساس یک مطالعه در سال ۱۹۹۳ در مؤسسه تحقیقات اجتماعی کاربردی لوئیس گاتمن اسرائیل، اعمال مذهبی و اعتقادات یهودیان اسرائیلی به جای شکاف، در امتداد یک طیف تقسیم میشوند.
نظریه قومی-سیاست «جوامع تقسیم شده» را با دوگانگی شناسایی میکند، همانطور که در ایرلند شمالی که در آن فرد یا کاتولیک یا پروتستان است، وجود دارد. چنین تقسیماتی در گذشته مشخصه هلند بود و امروزه کانادا یا بلژیک را توصیف میکند. تقسیم بندی در امتداد یک طیف معمولاً ثبات را به همراه دارد. اسرائیلیها در نسبتهای بالا برخی از شیوهها را حفظ و اعتقادات اصلی خود را نگه میدارند.
اسرائیلیها بین ارتدوکسها و سکولاریستها تقسیم شدهاند
در حالی که تنها ۲۴ درصد خود را مذهبی تعریف میکنند، بیش از ۶۰ درصد به خدا اعتقاد دارند. فقط ۱۳ درصد این کار را نمیکنند. تقریباً ۸۰ درصد «در عید فصح (عید آزادی قوم یهود از قید برده داری فرعونهای مصر / مراسمی باشکوه از نیایشها و آوازهای مذهبی همراه با خوراکیهای ویژه) حضور پیدا میکنند» در حالی که ۵۶ درصد هرگز در کنیسه شرکت نمیکنند. اسرائیلیها بین مذهبیها (ارتدوکسهای افراطی و مدرن) از یک سو و سکولاریستها از سوی دیگر تقسیم شدهاند، و بسیاری از آنها در میانه به عنوان هیچکدام تعریف نشدهاند. این وضعیت نباید ناگزیر به درگیری و اختلافات آشتی ناپذیر منجر شود. در فقدان دوگانگی که معمولاً مشخصه جوامع عمیقاً از هم پاشیده است، سؤالی که باید بپرسیم این است که چرا شکاف سکولار-مذهبی اکنون و به این شکل شدید رخ داده است.
میتوانیم چندین توضیح را در این رابطه ارائه دهیم. اول، رویدادهای اسرائیل بخشی از یک پدیده جهانی است: بازگشت خدا. بیداری دوباره دُگم های مذهبی مربوط به ناامیدی مردم از کارآمدی دولت، ترس را در دیگران بیدار میکند و آنها را به واکنش وا میدارد. نشانه بازگشت دین به میدان عمومی است. ایده «برخورد تمدنها» ساموئل هانگتینگتون منعکس کننده این پدیده جهانی جدید درگیریهای فرهنگی است که اسرائیل در آن مشارکت دارد.
اسرائیلیها بین مذهبیها (ارتدوکسهای افراطی و مدرن) از یک سو و سکولاریستها از سوی دیگر تقسیم شدهاند، و بسیاری از آنها در میانه به عنوان هیچکدام تعریف نشدهاند
دومین توضیح ممکن برای زمان بندی، پایان دادن به درگیری اعراب و اسرائیل است. هنگامی که تهدید خارجی کاهش مییابد، میتوان انتظار داشت که جوامع به درگیریهای داخلی که کنار گذاشته شده بودند، برسند.
در صحنه داخلی اسرائیل، نظریهای که به طور گسترده در تبیین سیاست در اروپا پذیرفته شده است «جامعه گرایی» است. در اصطلاح آمریکایی به معنای تقسیم قدرت توسط نخبگان است. این ترتیب مشخصه سیاست در کشورهای تقسیم شده اروپایی است، جایی که نخبگان اردوگاههای مخالف پس از انتخابات بر سر چگونگی تقسیم قدرت به توافق می رسند و بنابراین اردوگاههای مربوطه خود را برای حمایت از نهادهای دولتی تشویق میکنند. این ترتیب، که مشخصه روابط بین اردوگاههای سکولار و مذهبی در اسرائیل بود، در سال ۱۹۷۷ از بین رفت. با شکست حزب کارگر، ائتلاف جدید دیگر اتحادی بین دو نخبه مخالف ایدئولوژیک نبود. این ائتلافی بود بین احزاب نزدیک به یکدیگر، یک حزب ملی گرا (لیکود) و یک حزب ملی مذهبی (NRP، حزب ملی مذهبی). لیکود و رهبر آن مناخیم بگین اگرچه سکولار بودند، احزاب اولترا ارتدوکس را به دولت جذب کردند. در این ائتلاف دولتی جدید، نخبگانی که قدرت را به اشتراک میگذارند، اردوگاههای مخالف ایدئولوژیک را وارد این ترتیب نمیکنند، بلکه گروههای بههمپیوسته را وارد میکنند. در واقع، پس از ۱۹۷۷ «اتحاد تاریخی» بین کارگر و NRP شکست و هرگز بازسازی نشد. در غیاب ترتیب بین نخبگان، اصطکاک به تودهها نفوذ پیدا کرد.
توضیح داخلی دوم این است که حزب ملی مذهبی از یک حزب میانه رو در امور خارجی به یک حزب جنگ طلب تبدیل شده است. صهیونیسم مذهبی که به عنوان پیوند بین دو اردوگاه عمل میکرد، با تغییر نگرش خود در سیاست خارجی و اتخاذ برخی از اصول افراط گرایی، نقش سنتی خود را که پل ارتباطی بین سنت گرایی و مدرنیته بود، کنار گذاشت. نقشه سیاسی اسرائیل در امتداد یک محور افقی چپ-راست و یک محور عمودی سکولار-مذهبی تقسیم شده است. شاس (حزب مذهبی سفاردی) و آگودات اسرائیل (آی، حزب افراطی ارتدوکس) از نظر شکاف چپ و راست در سیاست خارجی در مرکز قرار دارند. آنها در مقابل حزب کارگر، جنبش حقوق مدنی (CRM) و دو حزب عربی در محور افقی قرار دارند. از این رو، به جای شکافهای مقطعی که به ثبات کمک میکند، نقشه سیاسی منعکس کننده یک سیاست تقسیم شده است. خروج NRP از اردوگاه کار به سمت مخالف، خلائی ایجاد کرد که هیچ حزبی نتوانسته آن را پر کند. علاوه بر این، این تغییر باعث ایجاد تداعی دین با جنگطلبی در سیاست خارجی شد و در نتیجه این دو شکاف را به جای آمیختن آنها تقویت کرد.
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی (به یهودیانی گفته میشود که نسل آنها به جامعه یهودی بومی شبهجزیره ایبری در ابتدای هزاره دوم میلادی میرسد. آنها با تفتیش عقاید اسپانیایی از این منطقه تبعید شدند. خود واژهٔ سفاراد در زبان عبری امروزی معنای اسپانیا را میدهد، اگرچه در تورات نام مکانیاست مجهول) سخت است که با حزب کارگر ارتباط برقرار کنند. رهبران افراطی ارتدوکس حزب کارگر را به سکولاریزاسیون اسرائیل متهم میکنند و هیچ زمینه ایدئولوژیکی برای بخشش پیدا نکرده اند. یهودیان سفاردی، حزب کارگر را به دلیل جایگاه پایین آنها در جامعه اسرائیل و تخریب ساختار خانواده سنتی آنها در زمانی که در اسرائیل مدرن جذب شدند، مقصر میدانستند. فقط NRP، به عنوان یک حزب مدرن-ارتدوکس، چارچوب ایدئولوژیکی را داشت که میتوانست به عنوان پلی بین این دو اردوگاه عمل کند، و خروج آن از نقش سنتی خود، ساختار جامعه اسرائیل را تکان داد.
فروپاشی تقسیم قدرت و تغییر وفاداری توسط NRP نشان دهنده چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی سخت است که با حزب کارگر ارتباط برقرار کنند. رهبران افراطی ارتدوکس حزب کارگر را به سکولاریزاسیون اسرائیل متهم میکنند و هیچ زمینه ایدئولوژیکی برای بخشش پیدا نکرده اند. یهودیان سفاردی، حزب کارگر را به دلیل جایگاه پایین آنها در جامعه اسرائیل و تخریب ساختار خانواده سنتی آنها در زمانی که در اسرائیل مدرن جذب شدند، مقصر میدانستند. فقط NRP، به عنوان یک حزب مدرن-ارتدوکس، چارچوب ایدئولوژیکی را داشت که میتوانست به عنوان پلی بین این دو اردوگاه عمل کند، و خروج آن از نقش سنتی خود، ساختار جامعه اسرائیل را تکان داد.
چرا هیچکس نتوانست جای NRP را پر کند؟ به دلایل تاریخی، برای آگودات اسرائیل و نخبگان سفاردی (به یهودیانی گفته میشود که نسل آنها به جامعه یهودی بومی شبهجزیره ایبری در ابتدای هزاره دوم میلادی میرسد. آنها با تفتیش عقاید اسپانیایی از این منطقه تبعید شدند
شکاف سکولار-مذهبی در اسرائیل را میتوان در زبان پست مدرن سیاست هویت نیز تعریف کرد. هر یک از طرفین به طرف مقابل نگاه میکند و خود را بر حسب مخالف دیگری تعریف میکند. دیندار سکولار را پوچ و سکولار دیندار را عقب مانده می بیند. سکولاریسم فاقد ارزشها و لذتگرایانه تلقی میشود، در حالی که دین بهعنوان یک تهدید تلقی میشود که هدف آن تسخیر جامعه و بازگرداندن آن به قرون وسطی است. دیگری به عنوان یک بعدی و برعکس خود دیده میشود.
در این مقطع، قبل از انتخابات، نبرد بر مسائل دیوان عالی متمرکز است. هیچ نهاد سیاسی مانند دیوان عالی کشور، چنین تضادی را در برابر افراد مذهبی نشان نمیدهد. مطمئناً، قدرت و نقش دادگاه در دو دهه گذشته بهویژه پس از انتخاب آهارون باراک، رئیس قاضی جدید [بدون ارتباط با ایهود باراک، نخستوزیر]، به شدت تغییر کرده است. باراک به عنوان رئیس دادگاه، با تغییر رویکرد سنتی دادگاهها نسبت به مسائل سیاسی، انقلاب مشروطه را رهبری کرد. او هر موضوعی را قابل قضاوت میداند، در حالی که دادگاه قبلی معمولاً از مداخله در موضوعات بحث برانگیز که جامعه اسرائیل را متفرق میکرد، خودداری میکرد. فلسفه فعلی دیوان عالی کشور این است که همه چیز میتواند به قوه قضائیه بیاید. به طور سنتی موضوعی مانند انشعاب اصلاحطلب و محافظهکار به عنوان یک موضوع سیاسی به کنست ارجاع داده میشد. برای مدتی دادگاه جدید به طور مکرر در مسائل مربوط به دولت و مذهب مداخله کرد و کنست را وادار کرد تا عمل کند و یا تفسیر لیبرال دادگاه را بپذیرد.
از زمان انتخاب باراک، بسیاری از جای خالی دیوان عالی توسط حقوقدانانی که به دیدگاه او نزدیک بودند پر شده است. از آنجایی که قضات دیوان عالی اسرائیل توسط رئیس اجرایی انتخاب نمیشوند، باراک موفق شده است دادگاهی به شکل خود ایجاد کند. بنابراین، اسرائیل امروز به جای یک دادگاه کثرت گرا، دادگاهی بسیار همگن دارد که توسط باراک اداره میشود.
اولترا معتقد است ارتدوکس تهدیدی برای یهودیت است
از نظر اولترا، ارتدوکس ها، این واقعیت که دادگاه عالی که فاقد نمایندگی متناسب است، در روند قانونگذاری مداخله میکند و همچنین ارزشهای جامعه اسرائیل را تشکیل میدهد، تهدیدی برای «یهودیت» دولت است. از قضا، دیوان عالی به شورایی از «حکیمان سکولار» تبدیل شده است، که قابل مقایسه با شورای حکیمان اولترا ارتدوکس است. برای برخی، باراک اکنون خاخام اصلی اسرائیل سکولار است. باراک برای توجیه رویکرد خود حتی از عبارات یهودی استفاده میکند که لحن مذهبی دارند. باراک با تقلید از تعبیر یهودی «تمام سرزمین پر از جلال اوست»، عبارت «کل زمین قانون است» را ابداع کرد. این واقعیت که دیوان عالی انتخاب نمیشود، بلکه توسط کمیتهای منصوب میشود که حقوقدانان در آن اکثریت دارند، تصویری نخبه گرایانه و فاقد عنصر دموکراسی نمایندگی را برای آن به ارمغان میآورد.
در ایالات متحده، رأی دهندگانی که رئیس جمهور را انتخاب میکنند، میدانند که به طور غیرمستقیم در مورد اینکه چه کسی جای خالی دادگاه عالی را پر میکند، نظر دارند. با گم شدن این عنصر در اسرائیل، بخش مذهبی فقدان هر گونه نفوذی را بر ارگانی که هنجارهای جامعه اسرائیل را تعیین میکند، احساس میکند. در مقابل، اسرائیل سکولار، دادگاه عالی را سنگر دموکراسی و روشنگری میداند.
از نظر اولترا، ارتدوکس ها، این واقعیت که دادگاه عالی که فاقد نمایندگی متناسب است، در روند قانونگذاری مداخله میکند و همچنین ارزشهای جامعه اسرائیل را تشکیل میدهد، تهدیدی برای «یهودیت» دولت است
با خطر تلاش برای نگاه کردن به آینده، که همیشه خطرناک است، با دو بینش نتیجه خواهیم گرفت. اولاً، با وجود بحران شکاف مذهبی، اسرائیل نمی تاند به یک دلیل اصلی وارد جنگ داخلی شود. سنت یهودی، بر اساس این افسانه تاریخی که «مشترک المنافع دوم» به دلیل نفرت بین یهودیان که منجر به تبعید ۲۰۰۰ ساله شد، نابود شد، از آن جلوگیری میکرد. این افسانه که مخصوصاً توسط مذهبیها پذیرفته شده است، توسط یهودیان سکولار نیز مشترک است: وقتی برادر با برادر می جنگد، منجر به پایان دولت و سومین کشور مشترک المنافع میشود.
دیدگاه دوم مربوط به انتخابات است. سیستم جدید انتخاباتی که در آن اسرائیلیها مستقیماً به نخستوزیر رأی میدهند، تنشهای بین یهودیان مذهبی و سکولار را کاهش نمیدهد. الگویی که در آن یهودیان مذهبی و سنت گرا که به طرف شاهین گرایش دارند به یک نامزد رأی میدهند و سکولارها با تعداد زیاد به دیگری رأی میدهند، به جای اینکه شکاف را التیام بخشد، شکاف را تشدید میکند. اگر چنین رفتار انتخاباتی رخ دهد، به جای شکافهای مقطعی، شکافهای متداخل را در جامعه آشکار میکند. تنها میتوان امیدوار بود که پس از انتخابات، برنده از خرد کافی برای تشکیل یک حکومت وحدت ملی برای التیام شکافها در جامعه برخوردار باشد.
مسائل مذهبی همواره در روابط بین جنبش صهیونیستی و یهودیان دیاسپورا (جوامع دور از وطن یا دیاسپورا (به انگلیسی: Diaspora ) به پراکندگی، مهاجرت یا آوارگی گروهی از مردم اطلاق میشود که دور از خانه و کاشانه اصلی خویش زندگی میکنند و در دنیا پراکنده شدهاند. این واژه ریشه در متون یهودی داشته و به ماجرای خروج یهودیان از بابل اشاره دارد.)مشکل ساز بوده است. این با مخالفت فعال یهودیان اصلاح طلب و ارتدوکس با تأسیس جنبش صهیونیستی در سال ۱۸۹۷ توسط یهودیان اساساً سکولار آغاز شد. امروز در کشمکش بین اصلاح طلبان آمریکایی و یهودیان محافظه کار، از یک سو، و دولت اسرائیل، که آنها آن را به ارتدوکس در اسرائیل خشمگین میدانند، از سوی دیگر ادامه دارد. در حالی که دورههایی از آرامش نسبی در روابط وجود داشته است، مانند بین سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۸۲ و مجدداً از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶، زمانی که مسائل امنیتی اسرائیل در اولویت قرار گرفت، تنشهای اساسی همیشه وجود داشته است. آنها احتمالاً امروز در بالاترین نقطه خود در تاریخ هستند.
در حالی که جنبش مدرن صهیونیستی خواستار ایجاد یک کشور یهودی تحت حمایت قدرتهای بزرگ بود، با مخالفت فوری از هر دو سر طیف یهودی مواجه شد. یهودیان اصلاح طلب در آن زمان احساس میکردند که پراکندگی یهودیان در سرتاسر جهان خواست خداوند است و هرگونه تلاش برای بازسازی یک کشور یهودی برخلاف نقشه خداوند خواهد بود و همچنین وضعیت یهودیان را در کشورهای مربوطه خود تهدید میکند. یهودیان ارتدوکس به دو دلیل مخالف صهیونیسم بودند. نخست، اکثریت قریب به اتفاق صهیونیستهای اولیه یهودیان سکولار بودند که از نظر ارتدوکس ها سنت شکنی کرده بودند. دوم، این مفهوم در میان یهودیان ارتدوکس مطرح شده بود که تا زمانی که مسیحا نیامد، امکان برقراری مجدد یک دولت یهودی وجود نخواهد داشت. در واقع، آگودات اسرائیل به عنوان حزبی برای مقابله با صهیونیسم تشکیل شد.
در طول دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ وضعیت تا حدودی تغییر کرد. جنبش اصلاحات آمریکایی که شاهد ظهور یهودی ستیزی در لهستان و آلمان بود، موضع بی طرفانه تری در قبال صهیونیسم گرفت، در حالی که آگودات اسرائیل افراطی که از نظر سیاسی با دولت لهستان همکاری میکرد، با اکراه مایل به همکاری با رهبری یهود شد. فلسطین در حالی که آنها را در امتداد بازو نگه میدارد. در همین حال، خاخام آبراهام کوک، رهبر مذهبی ارتدوکس صهیونیستی، صهیونیسم سکولار را برای هم مذهبان ارتدوکس خود مشروعیت بخشید و اظهار داشت که صهیونیستهای سکولار در تدارک دولت یهود، جرقه مسیح را در خود داشتند، حتی اگر خودشان آن را به رسمیت نشناسند.
حمایت یهودیان آمریکایی از رژیم صهیونیستی پس از هولوکاست
در حالی که بلافاصله پس از هولوکاست، حمایت از یک دولت یهودی در میان یهودیان آمریکایی افزایش یافت، در زمان اعلام این ایالت در ماه مه ۱۹۴۸، یهودیان آمریکا دوپاره باقی ماندند، به طوری که شورای آمریکایی یهودیت از یهودیت اصلاحی جدا شد. یهودیان اصلاح طلب بیشتر از اسرائیل حمایت کردند.
حمایت یهودیان آمریکا از اسرائیل در آستانه جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷، زمانی که یهودیان آمریکایی فکر میکردند یک موقعیت بالقوه هولوکاست در حال توسعه است، به شدت افزایش یافت. جوامع یهودی آمریکا پیرامون فدراسیونهای جمع آوری کمکهای مالی سازماندهی کردند و شروع به ارسال سالانه ۳۵۰ میلیون دلار به اسرائیل کردند. علیرغم مخالفتهای حاشیهای، حمایت یهودیان آمریکا تا زمان حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، زمانی که زیر سوال بردن جدی دولت اسرائیل در جامعه یهودی آغاز شد، همچنان بالا بود. به طور همزمان، اختلافات تلخی بین رهبری یهودیان ایالات متحده و اسرائیل بر سر مقصد خروج یهودیان شوروی آغاز شد، یهودیان آمریکایی برای آزادی انتخاب بحث کردند و مناخیم بگین رهبر اسرائیل خواستار رفتن آنها به اسرائیل شد. در همین حال، حمایت دولت اسرائیل از رهبران بنیادگرای مسیحی مانند جری فالول، خشم یهودیان ایالات متحده را نیز برانگیخت، زیرا دیدگاه فالول نسبت به آمریکای مسیحی به شدت با دیدگاه یهودیان آمریکایی درباره آمریکای کثرت گرا متفاوت بود.
در حالی که بلافاصله پس از هولوکاست، حمایت از یک دولت یهودی در میان یهودیان آمریکایی افزایش یافت، در زمان اعلام این ایالت در ماه مه ۱۹۴۸، یهودیان آمریکا دوپاره باقی ماندند، به طوری که شورای آمریکایی یهودیت از یهودیت اصلاحی جدا شد. یهودیان اصلاح طلب بیشتر از اسرائیل حمایت کردند
در طول دوره ۱۹۶۷-۱۹۸۲، مسائل مذهبی در خط مقدم روابط قرار نگرفت، اگرچه احزاب مذهبی که موازنه قدرت سیاسی بین کارگر و لیکود را پس از سال ۱۹۷۷ حفظ کردند، قاطعتر شدند. در سال ۱۹۸۸، زمانی که «یهودی کیست؟» مسائل مذهبی به عنوان یک عامل اصلی در روابط اسرائیل دیاسپورا ظاهر میشد. سوال، شاید بهتربود به این صورت تعریف شود: «خاخام کیست؟» منجر شد حزب شاس که تا سال ۱۹۸۸ به یک عامل کلیدی در سیاست اسرائیل تبدیل شده بود، شروع به اعمال فشار برای جلوگیری از به رسمیت شناخته شدن اصلاحات و گرویدن محافظهکاران به یهودیت در خارج از کشور در اسرائیل کرد. هیئتی از رهبری ارشد یهودیان ایالات متحده به اسرائیل پرواز کرد تا با اسحاق شامیر، نخست وزیر، در این مورد گفتگو کند، و او بعداً به جای دولتی وابسته به احزاب مذهبی، دولت وحدت ملی دیگری را تشکیل داد، بنابراین از رویارویی با یهودیان آمریکایی جلوگیری کرد. با این حال، زمانی که دولت وحدت ملی در ماه مه ۱۹۹۰ فروپاشید، بحران در مورد تهاجم عراق به کویت قبل از اینکه مسائل مذهبی ظاهر شود، فوران کرد. حملات موشکی عراق در طول جنگ خلیج فارس به دوره دیگری از تجمع یهودیان آمریکایی در اطراف اسرائیل منجر شد. مسائل امنیتی بر روابط پس از جنگ مسلط بود که مهمترین آنها اختلاف بر سر تضمینهای وام ایالات متحده در رابطه با برنامه شهرک سازی شامیر / شارون در کرانه باختری، همراه با همکاری اسرائیل با روند صلح مادرید بود.
یک دوره آشتی بزرگ بین یهودیان آمریکا و اسرائیل در سالهای رابین وجود داشت. در وهله اول، دولت رابین تمرکز بسیار سکولارتری نسبت به شامیر داشت و یهودیان آمریکایی را که مدتها از جدایی دولت-کلیسا لذت میبردند، بسیار راحت تر میکرد. دوم، روند صلح رابین، ابتدا با فلسطینیها (۱۹۹۳) و سپس با اردن (۱۹۹۴)، بسیار محبوب بود (۷۵-۸۰ درصد) در میان یهودیان آمریکایی، که اکثراً اصلاح طلب و محافظه کار (۸۵-۹۰ درصد) هستند. در میان ۱۰ تا ۱۵ درصد یهودیان آمریکا که ارتدوکس هستند، تنها ۵۰ درصد از آنها حمایت میکردند، در حالی که در اسرائیل، ارتدوکس ها، به ویژه صهیونیستهای مذهبی، به شدت با رابین مخالفت کردند و برخی از خاخامها به سربازان اسرائیلی میگفتند که از دستورات اطاعت نکنند.
اما با روی کار آمدن نتانیاهو، اوضاع به طور قابل توجهی تغییر کرد. برای اولین بار مسائل جداگانه امنیت و مذهب در هم آمیخته شدند، زیرا نتانیاهو نه تنها روند صلح را به شدت کند کرد، بلکه او وابستهترین و راستگراترین دولت از نظر مذهبی در تاریخ اسرائیل را تشکیل داد. موضوع "یهودی کیست؟ " بار دیگر به میدان آمد، اما این بار یهودیان اصلاح طلب و محافظه کار از دادگاه عالی اسرائیل برای رفتار برابر طبق قانون، از جمله خدمت در دادگاههای مذهبی محلی، درخواست کردند. دادگاه عالی از ادعای آنها حمایت کرد و در عین حال از مردان افراطی ارتدوکس خواست در ارتش اسرائیل خدمت کنند. این به نوبه خود باعث شد که خاخامهای افراطی ارتدوکس دادگاه را محکوم کنند و اعلام کنند که قوانین دینی فراتر از قوانین سکولار است و از کنست خواستند قانونی تصویب کند که از اختیارات خاخامهای ارشد بر شوراهای مذهبی حمایت کند. این امر باعث شد که یهودیان محافظه کار و اصلاح طلب تهدید کنند که از حمایت مالی یا حمایت از آن دسته از اعضای کنست که به این لایحه رأی داده اند یا به آنها اجازه حضور در کنیسه هایشان را نمیدهند.
اوضاع به حدی بدتر شد که خاخام جوئل مایرز، معاون اجرایی مجمع خاخامهای جنبش محافظهکار، مجبور شد ادعا کند: «یک فاصلهگذاری عاطفی بین یهودیان ایالات متحده و اسرائیل در جریان است که غلبه بر آن بسیار دشوار است. این میتواند پیامدهای عملی داشته باشد. از نظر احساس عضوی از یک خانواده… حتی از نظر سیاسی. جامعه یهودیان آمریکا یک لابی گر قوی از جانب اسرائیل بوده است. («Girding for Battle: Jewish World, Pluralism under Fire»، Jerusalem Report، 1 مارس ۱۹۹۹، ص ۳۲). خاخام مایرز مردی محتاط است و به هذل گویی نمیپردازد. فدراسیونهای خیریه آمریکایی دیگر نمیتوانند برای اسرائیل پول جمع کنند و بودجه خود را کنار میگذارند، اما از آنجایی که دولت ایالات متحده سالانه ۳ میلیارد دلار به اسرائیل میدهد، این ۳۵۰ میلیون دلار چندان مهم نیست.
به این نکته باید توجه داشته باشم که ما شاید در نقطهای از جدی ترین رویارویی بین یهودیان آمریکا و اسرائیل از زمان تأسیس این کشور در سال ۱۹۴۸ هستیم. اگر بهبود شدیدی در کیفیت رهبری در اسرائیل رخ ندهد، شکاف فزاینده بین اسرائیل وجود دارد. و جامعه یهودیان آمریکا ممکن است به ابعاد خطرناکی برسد.
شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان مانند شکاف میان اعراب است
در اسرائیل، شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان به طور فزاینده ای با شکاف مشابهی در میان اعراب مطابقت دارد، همانطور که اخیراً با مشکلات فرقهای بی سابقه در ناصره، بزرگترین شهر عرب نشین اسرائیل، نمونه آن است. با برقراری صلح بین اسرائیل و فلسطینیها، این شکاف به صحنه مرکزی سیاسی خواهد رفت.
اگرچه تنشهای اخیر میان اعراب در اسرائیل شکل فرقهای در امتداد خطوط مسیحی-مسلمان به خود گرفته است، موضوع اصلی بسیج رأیدهندگان برای احزاب جدید است، به دور از حزب غیر فرقهای هادش (جبهه دموکراتیک برای صلح و دموکراسی)، که عمدتاً از کمونیستهای سابق تشکیل شده است. سالها، حزب کمونیست اسرائیل در میان اعراب، به ویژه در ناصره، به عنوان تنها حزب غیرصهیونیستی مسلط بود. این حزب از حقوق اعراب و فلسطین حمایت میکرد و از سوی مسلمانان، مسیحیان و برخی دروزی ها (فرقهای مذهبی در سوریه، لبنان وفلسطین) حمایت میشد. پرسشهای گستردهتر در مورد حقوق اعراب در اسرائیل و فلسطینیها اختلافات فرقهای را نادیده گرفت. به طرز عجیبی، سلف کمونیست هادش نماینده یک گرایش ملی گرای سکولار عرب در اسرائیل بود. قدرت آن با خدمات مهمی به جامعه تقویت شد، که مهمترین آنها برنامه فرستادن اعضای جوان به اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی برای آموزش حرفهای، به ویژه در پزشکی است. بیشتر آنها به عنوان اعضای برجسته جامعه و فعالان حزب بازگشتند. این حزب از نبود رقابت غیرصهیونیستی نیز سود میبرد.
در اسرائیل، شکاف مذهبی و سکولار در میان یهودیان به طور فزاینده ای با شکاف مشابهی در میان اعراب مطابقت دارد، همانطور که اخیراً با مشکلات فرقهای بی سابقه در ناصره، بزرگترین شهر عرب نشین اسرائیل، نمونه آن است. با برقراری صلح بین اسرائیل و فلسطینیها، این شکاف به صحنه مرکزی سیاسی خواهد رفت
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قراردادهای اسلو بین اسرائیل و فلسطینیها، و ظهور احزاب جدید عربی برای رقابت با کمونیستها، حمایت از حزب هداش را کاهش داد. تا آخرین انتخابات اسرائیل، همه احزاب عربی که در انتخابات کنست در اسرائیل شرکت میکردند بر هویت عربی تأکید میکردند و به دنبال نفوذ به اختلافات فرقهای نبودند. بسیاری از این پس از توافق اسلو تغییر کرد. شاید مهمترین تغییر، بسیج سیاسی گروههای اسلامی بود. اگرچه گروههای اسلامی قبلاً در سطح محلی بسیج شده بودند و رقبا از جمله کمونیستها را از دفاتر محلی بیرون کرده بودند، اما برای ورود به سیاست ملی احساس راحتی نمیکردند، زیرا این امر مستلزم پذیرش اسرائیل از سوی آنها بود. توافقات اسلو منجر به تمایل جدیدی برای ورود به سیاست ملی شد. این تمایل با این واقعیت تقویت شد که احزاب عربی در دوران حکومت رابین-پرس از نفوذ بیسابقهای برخوردار بودند. آنها توانستند بسیاری از خدمات دولتی را به جامعه ارائه دهند، زیرا برای ائتلاف حاکم حیاتی بودند، اگرچه آنها رسماً بخشی از دولت نبودند. اسلام گرایان میخواستند وارد شوند.
وعده رأی دهندگان جدید، که بسیاری از آنها پیش از این هرگز در انتخابات ملی رأی نداده بودند، حزب کوچک دموکراتیک عرب را به ائتلاف با جناحی در درون جنبش اسلامگرا سوق داد. این اتحاد در انتخابات اسرائیل که بنیامین نتانیاهو را در سال ۱۹۹۶ به قدرت رساند، کار کرد و در نتیجه چهار نفر از اعضای حزب دموکراتیک عرب در کنست، از جمله دو عضو جنبش اسلامی، دو برابر شدند. نهضت اسلامی به طور فزاینده ای به کانون اصلی حزب تبدیل شد. فرقه گرایی در سیاست عرب در اسرائیل به این ترتیب متولد شد.
مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۹۹ شاهد رقابت شدید برای آرای عرب در میان سه حزب عربی بود. سال قبل از آن رقابت شدید مشابهی در انتخابات شوراهای شهر وجود داشت که پیامدهای گستردهای برای ناصره داشت که به طور سنتی تحت سلطه کمونیستها و جانشینان آنها بود. اگرچه اکثر اوقات شهردار ناصره یک کمونیست «مسلمان» بوده است، اخیراً شهردار منتخب یک کمونیست «مسیحی» بوده است. تا همین اواخر، با وجود مسلمان بودن اکثریت شهروندان ناصره، این تمایز اهمیت خاصی نداشت. اما شهردار رامز جراییسی با یک مشکل سیاسی جدی مواجه بود که حزبش به آن عادت نکرده بود: شورای شهر تحت کنترل جنبش اسلامی بود. این نمایش قدرتمند دستاوردهای جنبش اسلامی به قیمت هداش، به دلیل اختلافات درون اردوگاه سکولاریستی، جایی که هادش با رقابت روبرو بود، مقصر شناخته شد. اما نتیجه خالص به بن بست رسید و هداش از پذیرش واقعیتهای جدید قدرت در ناصره امتناع کرد و حزب اسلامی به دلیل از دست دادن شهرداری ناامید شد. این یک درگیری بود که به دنبال جرقهای بود.
مبارزه سیاسی قدرت به زودی به یک مبارزه فرقهای تبدیل شد. یک شهردار «مسیحی» به منظور بهبود دسترسی گردشگران به کلیسای بشارت برای بزرگداشت «ناصره ۲۰۰۰» از دوران کودکی عیسی مسیح، از کمک دولت نتانیاهو برای به دست آوردن کنترل زمینهایی که توسط دولت اسرائیل گرفته شده بود استفاده کرد. امانت اسلامی (وقف) زمانی که دولت یهود تأسیس شد. برای انفجار بیشتر موضوع، این طرح نیم جریب شامل زیارتگاهی برای یک جنگجوی مسلمان کمتر شناخته شده، برادرزاده صلاح الدین و یکی از فرماندهان او بود که در سال ۱۱۸۷ صلیبیان را شکست داد. این موقعیت عالی برای جنبش اسلامی بود تا مسلمان را جذب کند. رأی به دور از حزب هداش و به تصویر کشیدن حرکتهای آقای جراییسی در قلب فرقهای.
نتیجه خالص، بسیج حوزه نهضت اسلامی بود. فعالان در این محل چادری ساختند و ماهها آن را اشغال کردند و پرچمهای سبز را به اهتزاز درآوردند و خواستار برپایی یک مسجد در محل شدند. رهبران آن با ساختن مسجد بر روی یک سازه پارکینگ برای تطبیق پروژه ناصره ۲۰۰۰ راه حلهایی را برای بحران پیشنهاد کردند. اما تنشها در آستانه انتخابات ماه مه ادامه یافت و به درگیریهای خشونت آمیز بین مسیحیان و مسلمانان در عید پاک منجر شد که ۲۰ نفر مجروح شدند. اما نتیجه سیاسی نتیجه انتخابات بود: ائتلاف جنبش اسلامی و حزب دموکراتیک عرب قدرت خود را در کنست به پنج کرسی افزایش داد. نماینده هاداش به سه نفر کاهش یافت.
واضح است که پیدایش اپیزود در ناصره در بهرهبرداری از پایان هزاره دوم برای گردشگری نهفته است - همانطور که در مورد ترویج پروژه «بیتلحم ۲۰۰۰» توسط حکومت خودگردان فلسطین رخ داد. اما نمادگرایی آنقدر جذاب بود که نمیتوان آن را نادیده گرفت. در حالی که جنبش اسلامی به دنبال این بود که حرکات شهردار را برای منافع سیاسی خود مورد بحث قرار دهد، تلاش خود شهردار برای به حداقل رساندن قدرت جنبش ممکن است فرصتهای حل سیاسی بحران را نادیده بگیرد. نتیجه نهایی یکی است: تنشهای بی سابقه مسیحی / مسلمان در ناصره. سیاست در شهر، و احتمالاً در میان اعراب اسرائیل به طور گستردهتر، دستخوش یک تغییر اساسی شده است.
منابع:
سایتjstor journals
https://mepc.org/journal/religious-secular-divide-israeli-politics
منبع: مهر
کلیدواژه: هولوکاست رژیم صهیونیستی اسحاق رابین شهرک نشینان یهودیان آمریکا سکولاریسم کمونیست اسرائیل یهودیان کتاب و کتابخوانی خبرگزاری مهر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان معرفی کتاب کارگروه ساماندهی مد و لباس کشور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انقلاب اسلامی ایران نقد کتاب حوزه هنری احمدرضا احمدی ایران دفاع مقدس علی رمضانی رونمایی کتاب حمایت یهودیان آمریکا یهودیان ایالات متحده اسرائیل و فلسطینی ها یهودیان آمریکایی مذهبی و سکولار جامعه اسرائیل میان یهودیان افراطی ارتدوکس حزب کارگر پس از هولوکاست یهودیان مذهبی بین اسرائیل میان اعراب دولت اسرائیل شکاف مذهبی بین یهودیان جنبش اسلامی اسرائیلی ها مسائل مذهبی دادگاه عالی جامعه یهودی عنوان یک اصلاح طلب دیوان عالی تقسیم قدرت ارتدوکس ها محافظه کار کمونیست ها نخست وزیر دولت یهود تقسیم شده تبدیل شد روند صلح خاخام ها بی سابقه فرقه ای شده اند آغاز شد شکاف ها حزب ملی یک حزب تنش ها ماه مه سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۴۲۶۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۱۰ شکاف بزرگ در روابط رژیمصهیونیستی با غرب طی جنگ طوفان الاقصی
رژیمصهیونیستی فرزند دور از وطن و دوستداشتنی غرب است. علیرغم فاصله زیاد و دشواریها، اروپا و آمریکا این فرزند را با وجود مشکلاتی که از بدو تولد داشته، با تنفس مصنوعی زنده نگه داشتهاند. این ولد چموش، اما امروز که از نفس افتاده بهدنبال قربانی کردن منافع اولاد و صاحبان خود است. نتانیاهو برای آنکه خود و همسرش مدت بیشتری از مواهب نخستوزیری بهره ببرند قصد دارد با اجرای برنامههایی هزاران سرباز غربی را در منطقه طعمه مرگ کرده و داراییهای این مجموعه را در سراسر جهان در معرض خطر قرار دهد.
آنچه نتانیاهو را برای اجرای این نقشهها و مانورهای سیاسی توانمند ساخته است، ارتباطات و قدرت گسترده لابی صهیونیستی در جهان است. با این وجود لابی صهیونیسم در جهان همانند سابق قدرتمند نیست. در درون این لابی منافع متعارضی بروز کردهاند بهگونهای که امروزه بخش قدرتمندی از این لابی سیاستهای نتانیاهو را برخلاف حیاتیترین عناصر زندگی و حیات خود میدانند. جنایتهای دولت رژیم در غزه باعث شده تا یهودیان در غرب از هر سو با تهدید مواجه شوند.
یهودیستیزی نهادینه در غرب، مسلمانان و گروههای لیبرال همه و همه به معضلی برای یهودیان غربنشین تبدیل شده و آنها را به اجرای مانورهایی برای رهایی از معضلات کشانده که شامل اعلام ضدیت علنی به اقدامات رژیم میشود. لابیصهیونیستی در مناطق دیگر جهان نیز از نفس افتاده است. دولت روسیه و چین طی ماههای اخیر روی خوشی به رژیم نشان نداده و در برهههایی ناخوشیهایی را به تلآویو تحمیل کردهاند. از داخل فلسطین اشغالی تا خارج، از شرق تا غرب و از دوست تا دشمن وضعیت برای رژیم درحال وخامت است.
در روزهای اخیر رسانههای مشهور جهان از احتمال تحت تعقیب قرار گرفتن رهبران سیاسی و نظامی رژیم توسط دادگاه لاهه بهدلیل جنایتهایشان خبر دادهاند. بهطور آشکاری این دادگاه تحت تاثیر محور مقاومت، چین، روسیه، مسلمانان و عربها نیست. این اتفاق اگر رخ دهد نشان میدهد بخش مهمی از غرب نهتنها قصد دارد ترمز نتانیاهو را بکشد بلکه او را بسزای برخی از اقدامات خودسرانهاش که برای غرب گران تمام شدهاند، برساند. در ادامه این گزارش به ۱۰ شکاف بزرگی که در روابط رژیم با غرب طی جنگ طوفان الاقصی شکل گرفته پرداخته شده است.
۱. اختلاف با نهادهای اصلی آمریکا
نهادهای اصیل و ساختارهای دولت عمیق آمریکا با صهیونیستها به مشکل خوردهاند. این موضوع شواهد متعددی دارد که به رسانهها راه یافتهاند. گزارش برخی از رسانههای آمریکایی درباره بروز مخالفتهایی در وزارت دفاع، ستاد ارتش و سازمانهای اطلاعاتی با سیاست حمایتی دولت بایدن در رابطه با رژیم در همین راستا قابل ارزیابی هستند. به نظر میرسد ورود و پررنگ شدن نقش ویلیام برنز رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا موسوم به سیا در روند تحولات فلسطین اشغالی و منطقه قابل تامل است.
او نیز همانند دیگر مقامات آمریکایی به رژیمصهیونیستی به چشم یک دارایی استراتژیک برای واشنگتن نگاه میکند، اما در فعالیتهایش کمتر بر اثر فعالیت لابیهای صهیونیستی منحرف میشود. شاید رژیم قسمتی از ضلع سیاست مهار ایران باشد که آمریکا پیگیری میکند و از این رو سیاستهای دولت عمیق واشنگتن ضد تهران تند باشد، اما درهرحال حذف عنصر منحرفسازی مثل رژیم میتواند به درک بهتر حقایق کمک کند. امروز ساختارهای آمریکایی بهتر با اقدامات انحرافساز رژیم آشنا شده و دریافتهاند تلآویو میتواند واشنگتن را به ناکجاآباد بکشاند. به زعم عدهای در واشنگتن روبهرو شدن آمریکا با واقعیتها میتواند منافع آمریکا را تامین کند حتی اگر به زیان رژیم تمام شود.
۲. اختلاف با احزاب لیبرال دموکرات
رهبران احزاب لیبرال دموکرات غرب مانند حزب دموکرات فقط برای رای آوردن نیستند بلکه قصد دارند با ایفای نقش در مدیریت جوامع، جایگاه و حضور خود در ساختار قدرت را حفظ کنند. حزب دموکرات آمریکا ایجاد شده و باقی مانده است؛ زیرا میتواند بخشی از مردم و افکار نخبگان را مدیریت کند. اگر عدهای بتوانند از زیر چتر حزب دموکرات خارج شوند، از اهمیت این حزب در ساختار آمریکا کاسته میشود. اگر حزب دموکرات بر علیه آزادیهای مدنی مانند حق اعتراض فعال شود، این مساله ضمن خروج برخی از چتر حزب، دموکراتها را برای مدتی در مناسبات درونحزبی نیز دچار مشکل خواهد کرد.
تعدادی از جناحها و افراد قابل اعتنا در داخل حزب دموکرات مدتهاست سیاستی انتقادی علیه رژیم و دولت نتانیاهو داشتهاند. این گروه امروزه نیز از فروافتادن حزب دموکرات به حمایت کامل از رژیم خودداری میکنند؛ آن هم درحالیکه حزب به شدت تحت تاثیر صهیونیستها قرار دارد. مجموعه این مسائل باعث شده تا جو بایدن نیز از جانبداری کامل از صهیونیستها در جریان خیزش نهاد دانشگاه در آمریکا علیه رژیم خودداری کند. دیگر دموکراتها نیز با ایده جمهوریخواهان برای استفاده از گارد ملی برای برخورد با جریان دانشجویی ضد نتانیاهو خودداری کردهاند. افرادی مانند فرماندار ایالت نیویورک و سناتور تیم کین از میان دموکراتها استفاده از گارد ملی را رد کردهاند.
۳. درگیری با یهودیان لیبرال غربنشین
به «آلبرت انیشتین» پیشنهاد شده بود پس از تاسیس رژیمصهیونیستی رئیس این رژیم شود. حضور او به دلیل تبار اشکنازی، آلمانی بودن و بیشتر از آن اعتباری که در آمریکا و جهان داشت میتوانست برای تلآویو بسیار سودمند باشد. او، اما استاد ماند و فعالیت دانشگاهی در آمریکا را ترجیح داد؛ زیرا آن را برای جایگاه و منافع خود بهتر میدانست. این رد کردن ریشه در یک روند داشت. پس از بروز بحران در اروپا علیه یهودیان، آنهایی که توانمندتر بودند راهی آمریکا و بخشهای فرومانده به فلسطین کوچانده شدند. میان یهودیان غربنشین و شهرکنشین برای مدتها شکاف بحرانسازی وجود نداشته است.
یهودیان لیبرال ارتباطات جمعیتی و اقتصادی مناسبی با ساکنان سرزمینهای اشغالی داشته و از مزایای رژیم بهره میبردند. امروز، اما آنها با تلآویو دچار مشکل شدهاند. جنایتهای رژیم به اسم «دولت یهود» باعث شده در غرب عدهای به این فکر فروروند که شاید برخورد دولتها و جوامع اروپایی با یهودیان در گذشته کار درستی بوده و باید تداوم یابد. نتیجه این تحول در غرب رشد مجدد «یهودیستیزی» است که میتواند زندگی و فعالیت یهودیان غربنشین را با مشکل مواجه سازد. از این رو خود آنان نیز در فاصلهگذاری با رژیم به صف اعتراضات ضد جنگی که علیه نتانیاهو برپا میشود پیوستهاند.
۴. فعال شدن راستگرایان علیه یهودیان غربی
راستگرایان و بیشتر از آن شاخه تندرو آنها میانه خوبی با یهودیان ندارند. آنها اگرچه روی خوشی به رژیم نشان میدهند، اما در داخل مجموعه غرب با یهودیان درگیرند. به همین دلیل یهودیانی که در اروپا و آمریکا زندگی میکنند بیشتر جذب جناحهای لیبرال و ترقیخواه میشوند. در آمریکا یهودیان اغلب طرفدار حزب دموکرات هستند و در انتخابات ریاستجمهوری در الگویی ثابت سه پنجم آنها به نامزد دموکرات رای میدهند.
در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۲، ۷۷ درصد آنها به بایدن رای دادند. راستگرایان که در آمریکا با حزب جمهوریخواه و در قالب تندتر خود به شکل راست افراطی در جریان ترامپیسم قابل مشاهده است در داخل جغرافیای غرب با یهودیان مشکل دارند، اما در خارج از جغرافیای غرب به ویژه داخل فلسطین با آنها همسو هستند. به طور ویژهای از نگاه راستگرایان افراطی اروپا که نظرات تندتری نسبت به همتایان آمریکایی درباره یهودیان دارند، یهودیان در غرب مشکلسازند و باید جایی برای مهاجرت و جذب یهودیان وجود داشته باشد که همان رژیم است. از این رو به شدت از موجودیت رژیم حمایت میکنند تا یهودیان ساکنشده در فلسطین اشغالی مجبور نشوند به آنجا بازگردند. این گروه از رهگذر جنگ غزه درحال احیای ضدیت با یهودیان است.
۵. زد و خورد با مهاجران در غرب
به دلیل وجود جریان دائمی از مهاجرت در جهان و زمانبر بودن فرآیند سلطه بر جغرافیای مقصد و یا ادغام در قوم حاکم بر مقصد، «مهاجران» اغلب بخش مهمی در هر منطقه هستند. غرب نیز به دلیل استعمارگری و تامین نیروی کار از این جوامع و برخی تحولات دیگر میزبان جمعیتهای بزرگی از مهاجران است. در غرب و به طور ویژه اروپا مهاجران در قالبهای عمدهای مانند آفریقاییها، هندیتباران و آسیاییها دستهبندی میشوند که مسلمانان در تمام آنها جایگاه ویژهای دارند. در جمعیتهای آفریقاییتبار و به طور خاص شمالیها مانند تونس و الجزایر جمعیت مسلمان زیادی در غرب وجود دارد. در میان بخش موسع هندیتباران که شامل کشورهای حوزه هندوستان مانند هند، پاکستان و بنگلادش میشود نیز مسلمانان فراوانند. در میان آسیاییتباران که بیشتر به شرق این قاره اطلاق میشود، اندونزیاییها و مالزیاییها مسلمان هستند. علاوه بر این اقوام، گروههای دیگری مانند ترکیهایها نیز حضور قابل توجهی در غرب و در کشوری مانند آلمان دارند. جنایتهای رژیم باعث شده تا این جمعیتهای مسلمان در غرب حول ضدیت با تلآویو و کشتارهایش فعال و همگرا شوند.
۶. بحران تسویهحساب
اقدامات رژیمصهیونیستی غرب را با بحران تسویهحساب روبهرو کرده است. با توجه به اینکه تحرکات رژیم علیه بسیاری از دولتها، ملتها و اقوام است، آنها هرکدام در هر نطقهای که حضور دارند از داراییهای خود برای ضربه به تلآویو استفاده میکنند. برای همین نه بحران بلکه بحرانهای تسویهحساب در سایه اقدامات دولت نتانیاهو غرب را فراگرفته است. تسویهحساب مسلمانان و عربها با رژیم در غرب، تسویهحساب یهودیان لیبرال با یهودیان راستگرای مستقر در تلآویو، تسویهحساب قدرتهای شرقی با رژیم و حتی احتمال تسویهحساب برخی از راستگرایان افراطی با یهودیان، جزئی از بحران کلی تسویهحسابی هستند که اقدامات نتانیاهو باعث بروز آنها در غرب شده است. هرکدام از این بحرانها خود شاخههای مختلفی دارند و در هر نقطه از غرب و با توجه به برهههای زمانی متفاوت، اشکالی از ظهور و بروز را نشان میدهند. استعفای مقامات عرب دولت بایدن مانند استعفای اخیر «هاله غریط» سخنگوی عربزبان وزارت خارجه آمریکا در همین راستا صورت گرفته است. پیش از او نیز «طارق حبش» یکی از مقامات ارشد وزارت آموزشو پرورش آمریکایی که فلسطینیتبار بود نیز از سمت خود استعفا داده بود؛ تسویهحسابهایی عربی در سطح دولت و حزب دموکرات با صهیونیستها.
۷. دفاع صاحب از نایب
تئودور هرتزل، یکی از بنیانگذاران صهیونیسم در کتاب «دولت یهود» خود استدلال کرده بود در صورت تشکیل دولت یهود در فلسطین این دولت قلعه اروپا در برابر آسیا خواهد بود. غرب قصد داشت به هرشکل که شده از شر یهودیان خلاص شود. آنها برای مدتی قصد داشتند یهودیان را به اوگاندا در جنوب آفریقا یا آرژانتین در جنوب آمریکای لاتین بفرستند. یهودیان با جایی مانند اوگاندا موافق نبودند، اما از آرژانتین خوششان میآمد. بسیاری از یهودیان پیش از تشکیل رژیم به آرژانتین رفته بودند و با آن آشنایی و علقه داشتند. اروپا، اما تصمیم داشت در مسیر خلاصی از حضور یهودیان در اروپا آنها را در جایی مستقر کند که به کار غرب بیاید؛ جایی مثل فلسطین که میتوانست پایگاه غرب در جهان اسلام باشد. با وجود تسلیم شدن قارههای آمریکا و آفریقا در برابر غرب، جهان اسلام در مجاورت اروپا همچنان به جوشوخروش ادامه میداد. بر این اساس غرب دولت یهود را در فلسطین ایجاد کرد تا در صورت بروز خیزش در جهان اسلام که میتوانست به زیان منافع غرب تلقی شود، یهودیان «گوشت دم توپ» مسلمانان باشند. حالا نتانیاهو درصدد است آمریکا را برای دفاع از رژیم یا به عبارتی بهتر برای حفظ صندلی خود و راستگرایان تندرو به منطقه بکشاند و به همراه منافع آمریکا، جان سربازان این کشور را به خطر بیندازد.
۸. فاصلهگذاری حیثیتی با تلآویو
غرب به لحاظ تمدنی و ایدئولوژی نسبت به شرق کاستیهای بزرگی دارد. آنچه نیز تحت عنوان دین یا ایدئولوژی در غرب شکل گرفته تا حد زیادی ریشه در شرق دارد. غرب به دلیل وجود چنین ضعفی، بسیار نسبت به داراییهای خود در این حوزهها حساس است. از سوی دیگر تثبیت برتری فیزیکی در میدان نیازمند پذیرش ذهنی آن توسط مغلوبشدگان است. اهمیت مسائل ایدئولوژیک و بینالاذهانی باعث شده غرب اهمیت بالایی برای داشتههای خود در این حوزهها قائل باشد. مسائل اخلاقی، دموکراسی و دفاع از حقوق بشر جزء داراییها، افتخارات و مایه مباهات غرب بر دیگران است. رژیمصهیونیستی، اما با کشتار ۳۴ هزار نفر، زخمی ساختن بیشتر از ۱۰۰ هزار نفر و محاصره میلیونها تن، یکی از بزرگترین داشتههای غرب را به تنهایی زیر سوال برده و به سخره گرفته است. هرچند غرب نیز در این مسیر همراه صهیونیستهاست، اما تلاش دارد برای حفظ داراییهای خود، با فاصلهگذاری نسبت به تلآویو گناه کشتارها را از گردن خود ساقط کند. تلاش برای محکومیت نتانیاهو، توقف صادرات تسلیحات یا درخواستهای موجود در این راستا و صحبت از تحریم شهرکنشینیان تندرو، اقداماتی در این راستا هستند.
۹. مخارج غیرقابل توجیه
کمک مالی آمریکا به اوکراین با کمکها به رژیم قابل مقایسه نیست بهویژه آنکه لابی صهیونیسم قدرت قابل توجهی در واشنگتن دارد. آمریکا اخیرا برای اوکراین ۶۱ میلیارد دلار و برای فلسطین اشغالی ۲۶ میلیارد دلار در نظر گرفته است که در حدود ۹ میلیارد دلار آن نیز مربوط به اقدامات بشردوستانه برای فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه است. بودجه اختصاص یافته برای اوکراین تقریبا ۲.۵ برابر بودجه اختصاص یافته برای رژیم است، اما اگر نسبتهای دیگر نیز در نظر گرفته شوند، هزینههای رژیم بسیار بیشتر از اوکراین بودهاند. اوکراین با روسیه بهعنوان دومین ارتش بزرگ جهان و یک قدرت هستهای درگیر شده و نقشی بزرگ در تضعیف مسکو ایفا میکند. در مقابل، اما رژیم با چند گروه شبهنظامی در نوار غزه با مساحت ۳۶۰ کیلومترمربع درگیر شده و زد و خوردهایی نیز در نوار ۵ کیلومتری در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی دارد. علاوهبر جنگ محدود، تلآویو هماکنون نهتنها نقشی در تضعیف رقبای آمریکا ایفا نمیکند بلکه به عامل قدرتگیری مشروع آنها تبدیل شده است. این مساله نشان میدهد میلیاردها دلار هزینه برای اوکراین دارای توجیه است، اما اختصاص بودجه کلان برای رژیم فاقد توجیهات مناسب است.
۱۰. تضعیف استقلال نسبی دولت یهود
ناتوانی صهیونیستها از مدیریت مسائل خود باعث شده تا ارزش رهبران و دستگاههای آنها در چشم غرب کاسته شود. این خود باعث شده تا غرب تصمیم بگیرد برخی از امور برونسپاریشده به صهیونیستها را بهطور مستقیم در دست بگیرد. ناتوانی مدیریتی صهیونیستها تبعاتی سنگین بر آینده رژیم و موضوع موجودیت آن خواهد گذاشت. این پیامدها از آنجا حائز اهمیت هستند که میتوانند استقلال نسبی رژیم را از بین ببرند.
درپی وقوع حمله ۷ اکتبر رهبران و دستگاههای غربی از رهگذر آشفتگی در رژیم خود برای مدیریت اوضاع به سرزمینهای اشغالی رفته و گروههایی را برای فعالیت در این منطقه مستقر کردند. تداوم حضور آنها و نقشی که در مدیریت امور کلان رژیم یا امور جزئی آن ایفا میکنند با به خطر انداختن استقلال نسبی رژیم میتواند به شورش راستگرایان افراطی منجر شود. آنها پیش از این نیز در واکنش به مواضع و اقدامات دولت آمریکا تاکید کرده بودند رژیم یکی از ایالتهای آمریکا نیست. این مساله با برداشتهای تاریخی یهودیان بیشتر آشکار میشود. یهودیان دولتهای تماما وابسته یهودی را جزء حکومت یهود حساب نکرده و دورههایی را که حکومتهای مستقل یهودی وابسته شدهاند را جزء ایام دولت یهود محاسبه نمیکنند.
منبع: روزنامه فرهیختگان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی